این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
سلطان ابوالحسن، علی موسی، آنکه هست
گلْمیخِ آستانهٔ او ماه و آفتاب
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد