ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام