میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی