ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد