از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم