تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
غوغا بهپا شد ناگهان غوغا! محشر بهپا شد ناگهان محشر!
این شهر بیجان بود، زندان بود، شد زنده اما ناگهان با تو
در دستهایت پرچم توحید، راهی شدی سوی نماز عید
پشت سر تو مرد و زن صف بست، همراه شد پیر و جوان با تو
الله اکبر! این چه تصویریست! الله اکبر! این چه تکبیریست!
از جذبۀ تکبیر و تهلیلت، جاری شد این رود روان با تو
نعلین را از پا در آوردی، این وادی طور است؟ نه! طوس است
فرعونیان را بر میآشوبد، همراهی مستضعفان با تو
جانم به تکبیری که اینگونهست ویرانگر افسون مأمون است
فرجام کاخ ظلم ویرانیست، این است ختم داستان با تو