کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را