بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید