کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را