کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را