مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید