این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی