شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

وارث دریا

این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید

ما مثل ابر وارث دریا شدیم و حیف
از بی‌کران عشق به ما چشم تر رسید

هر کس به قدر وسع خود از عشق سهم برد
دریادلی به آب و... به آتش شرر رسید

در آب و آتشیم که از داغ تو به ما
چشمی شبیه رود و دلی شعله‌ور رسید

این چشم‌ها لیاقت باران نداشتند
از برکت حسین به ما این هنر رسید

آغاز کربلا دل و انجام آن سر است
شاید که با تو قصۀ ما هم به سر رسید...

ای مهربان‌ترین کم ما را قبول کن
شاید بلای عشق به ما بیشتر رسید