پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود