همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر