ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده