همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر