و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو