«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم
با تو ولی باکی از این لشکر ندارم
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی