همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
چقدر دیر رسیدی قطار بیتو گذشت
قطار خسته و بیکولهبار، بیتو گذشت
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد