مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار
برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی
آه ای ابر کرامت تا کجاها میروی
باز کن چشمان از اندوه مالامال را
چار داغ تازه داری، چارفصل سال را
آرزوی کوهها یک سجدۀ طولانیاش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش