مرتضی حیدری‌ آل‌کثیر

مرتضی حیدری‌ آل‌کثیر ۵ اردیبهشت ۱۳۶۲ در روستای حُرّ از توابع شوش دانیال متولد شد. وی سرودن را از سال ۷۷ آغاز کرد و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا مقطع کارشناسی‌ارشد ادامه داد. آل‌کثیر به زبان عربی مسلط است و علاوه بر سرودن شعر عربی، به ترجمه اشعار شاعران بزرگ عرب به فارسی اهتمام دارد. سرود و نوحه نیز از دیگر عرصه‌های فعالیت هنری او می‌باشد. وی سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و دبیر شورای فرهنگ عمومی شهرستان شوش بوده است. او از برگزیدگان جشنواره بین‌المللی شعر فجر است و مجموعه شعر او با نام «سرفه خونین تفنگی در باد» برگزیده کتاب سال دفاع مقدس شده است. «اشاره»، «از نگفتن‌ها» و «دیر آمدی بهار» از دیگر آثار او است.

مرتضی حیدری‌ آل‌کثیر

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گرفتارم گرفتارم اباالفضل گره افتاده بر کارم اباالفضل

چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها دست‌ها تشنهٔ تقسیم فراوانی‌ها

سرّ نى در نینوا مى‏‌ماند اگر زینب نبود کربلا، در کربلا مى‏‌ماند اگر زینب نبود

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

به رغم سیلی امواج، صخره‌وار بایست در این مقابله چون کوه استوار بایست!

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل

چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها
دست‌ها تشنهٔ تقسیم فراوانی‌ها

سرّ نى در نینوا مى‏‌ماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مى‏‌ماند اگر زینب نبود

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

به رغم سیلی امواج، صخره‌وار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!