وحید قاسمی

فریاد استغاثۀ ما

گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین

امام حسین علیه‌السلام

رحل نی

غزل

مهربانی نگاهش

کیسه‌های نان و خرما خواب راحت می‌کنند
دست‌های پینه‌دارش استراحت می‌کنند

امام علی علیه‌السلام

فصل شهادت

مثنوی

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

رحل نی

وحید قاسمی

فریاد استغاثۀ ما

گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین

امام حسین علیه‌السلام

رحل نی

غزل

مهربانی نگاهش

کیسه‌های نان و خرما خواب راحت می‌کنند
دست‌های پینه‌دارش استراحت می‌کنند

امام علی علیه‌السلام

فصل شهادت

مثنوی

فداها ابوها

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست

سعدی شیرازی

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

محمدمهدی سیار

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان

اعظم سعادتمند

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است

فاضل نظری

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت!
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

حافظ شیرازی

ای در تو عیان‌ها ونهان‌ها همه هیچ
پندار یقین‌ها و گمان‌ها همه هیچ

ابوسعید ابوالخیر

وحید قاسمی

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان طفل کلاس اولی را از خیابان

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت! که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

ای در تو عیان‌ها ونهان‌ها همه هیچ پندار یقین‌ها و گمان‌ها همه هیچ

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان‌قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت!
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

ای در تو عیان‌ها ونهان‌ها همه هیچ
پندار یقین‌ها و گمان‌ها همه هیچ