شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آسمان می‌آورند

فکر می‌کردم که قدری استخوان می‌آورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان می‌آورند

بعد فهمیدم که در واقع کبوتر بوده‌ای
چون قفس پشت قفس هی آسمان می‌آورند...

جای تو ای مرد! روی شانۀ این مردم است
حق بده! دارند با خود قهرمان می‌آورند

حکمتی دارد اگر هم پشت گردون خم شده
خب جهان هم پیر شد از بس جوان می‌آورند

در گذار از کوی مفقودالاثرها بادها
بوی یاس از سوی قبر بی‌نشان می‌آورند

شادم از برگشتنت، ناراحتم از رفتنت
عشق‌ها لبخند و بغض هم‌زمان می‌آورند

فکر می‌کردم که قدری استخوان می‌آورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان می‌آورند