شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

اعجاز عشق

دلش را برده‌ای، هر وقت صحبت کرده‌ای بانو!
محمد را، چنین غرقِ محبت کرده‌ای بانو!

تو پیش از وحی، ایمان داشتی، اعجاز عشق این‌ است
به قلبت اقتدا، پیش از نبوت کرده‌ای بانو!

به محراب دو ابرویش، تماشا کرده‌ای حق را
میان معبد چشمش، عبادت کرده‌ای بانو!

اگر زر باختی، بردی دل ماه دو عالم را
چه سودی، در میان این تجارت کرده‌ای بانو!..

تمام هستیِ حق: کوثرش، سهم تو شد، زیرا
تمام هستی‌ات را، نذرِ اُمّت کرده‌ای بانو!..

نبودی در خُم، اما با علی داماد و مولایت
به لطف دست زهرایت، تو بیعت کرده‌ای بانو!

چه دُرّی، در دل دلدادگی دیدی، که از دنیا
به یک پیراهن کهنه، قناعت کرده‌ای بانو!

به آن دست کریمت، دارم امّیدی که در محشر
ببینم شاعرت را هم شفاعت کرده‌ای بانو!