الجار ثمّ الدار

فقط از شعله و مسمار گفتیم
از آشوب در و دیوار گفتیم
میان این همه شعله بگو ما
چقدر الجار ثمّ الدار گفتیم

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

سیدمحمدجواد میرصفی

حضرت فاطمه علیهاالسلام

دوبیتی

فاطمیه

لبخندهای نیمه‌جان

مفاعیلن مفاعیلن فعولن (دوبیتی)

الجار ثمّ الدار

بخوان دعای فرج

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

مهدی جهاندار

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

میثم داودی

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

امام خامنه‌ای

سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری

سعید بیابانکی

چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد

علیرضا دهقانیان

هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست

سیدمحمدعلی ریاضی‌یزدی

در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

غلامرضا شکوهی

سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است

غلامرضا سازگار

درختان را دوست می‌دارم
که به احترام تو قیام کرده‌اند

سیدعلی موسوی‌گرمارودی

الجار ثمّ الدار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری

چه جانماز پی اعتكاف بر دارد چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد

هر کسی را به سر هوایی هست رو به سویی و دل به جایی هست

در باغ دعا اگر بهار است از اوست هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

سرم خاک کف پای حسین است دلم مجنون صحرای حسین است

درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری

چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد

هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست

در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفه‌بار است از اوست

سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است

درختان را دوست می‌دارم
که به احترام تو قیام کرده‌اند