این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است...
گاهی دلم مثل مصلّی غرق تنهاییست
چشمم قم است و قلب دلتنگم خراسان است
یا حضرت معصومه! قم تنهاست این شبها
شمسالشموسِ من ببین! حالم پریشان است
در خانهها و کوچهها دردیست پنهانی
هر لحظه بُهتی تازه در چشم خیابان است...
از کوچه آیینهها آرامتر بگذر!
در شهر ما در هرقدم آیینه پنهان است
تابوتها و دوش تنهایان! چه میبینم؟
آیا خیابانها خیابانهای تهران است؟
در ما حسینِ تشنهای را سر بریدند آه
حس میکنم این روزها شام غریبان است
ما با حسینیم و علی، با هادی و مهدی...
دنیا پر از آلزیاد و آلمروان است
این روزها مردان مرد از بین ما رفتند
این روزها مردن خدای من! چه آسان است
هر روز میمیریم و هر شب زندهتر هستیم
هر روز ما را میکشند و عید قربان است
کاری کنید آه! ای مسلمانان مسلمانان
دنیای ما در دست مشتی نامسلمان است...
هندوی افراطی به جان مُسلم افتادهست
این کید ابلیس است و فکر و مَکرِ شیطان است...
بازیخور شیطان اکبر! وقت جولان نیست
بسیار فتنه پشت این شمشیر پنهان است
تیغ از غلاف فتنه بیرون کردهای، هیهات...
آهستهتر! آرامتر! این بازیِ جان است
شیطانِ اکبر، سامری گوساله را ماند
نطقی اگر قی میکند وسواس شیطان است
دنبال غصب عقل و عشق ماست اسرائیل
حس میکند دنیا بلندیهای جولان است
ما هفتخان را در خطر طی کردهایم، امّا
این هشتمین خان است، آری! هشتمین خان است
سهراب من! گُردآفرید من! سپر بردار
رستم کجایی؟ هان! تهمتن! روز میدان است
وا میشود قفل لجوج هرچه دشواری
وقتی کلید کارها دست کریمان است
قاسم نمیمیرد، سلیمانی نمیمیرد
در جان ابراهیم آتشها گلستان است
ای اُف به آنانی که از عکس تو میترسند
ای اُف به دنیایی که از نامت هراسان است
مانند ابراهیم اَدهم تشنه خواهم ماند
زمزم نخواهم خورد تا از دلوِ سلطان است
بشکن شب خاموش دل را نازنین! بشکن
دل را چراغان کن، نترس این شب، چراغان است
بیرون بیا از خانه با لبخند و با امید
بی چتر و بارانی بیا در کوچه باران است
سر در گریبانی چرا؟ بشکن زمستان را
لبخندهامان شیشه عمرِ زمستان است
اسپند و کندر دود کن! عودی بسوزان باز
هرچند از داغ عزیزان سینه بریان است...
روز پریشانی نماند و شام دلتنگی
شام نکوکاریست این یا روز احسان است
در کوچهها آلوچهها گل میکنند از نو
در کوچه لبخند و گل و باران فراوان است
شکر خدا سجادههای عاشقان پهن است
شکر خدا در سفرههای عاشقی نان است...
قصد عبور از نیل و طوفان کن خدا با ماست
این ناخدا نوح است یا موسیبنعمران است
با ما خلیل است و مسیح و صالح و یوسف
با ما شعیب و احمد و با ما سلیمان است
آیین ما درد است و ایثار و خردورزی
میراث ما عشق است و ایمان است و قرآن است
این خاک خاک حافظ و سعدی و فردوسیست
این ملک ملک بیزوال، این ملک ایران است...
پایان غمهامان همین نوروز خواهد بود
آغاز شادیهایمان در بیت پایان است