بندۀ تو

می‌آمد و سربه‌زیر و شرمندهٔ تو
با گریه‌اش آمیخت شکرخندهٔ تو
حُر بود اسیر، تا امیری می‌کرد
آن روز امیر شد، که شد بندهٔ تو

از خویش تهی شد از تو پُر شد آخر
یک قطره نبود بیش و دُر شد آخر
آن سر که ز شرمندگی افکند به زیر
اسباب سرافرازی حُر شد آخر