شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

تازه آغاز جهاد است

باز جاری‌ست خیابان به خیابان این شور
هم‌قدم باز رسیدیم به میدان حضور

زنده‌تر می‌شود این شور و نوا نسل به نسل
تازه‌تر می‌شود آزادی ما نسل به نسل

زندگان نفس قدسی روح‌اللهیم
آیۀ فتح بخوانید که ما در راهیم

سربه‌سر ملت عشقیم که تا جان داریم
سر و سودای رسیدن به شهیدان داریم

راهیانیم در این جادۀ پر رؤیا ما
هرکه در بیعت عشق است بیاید با ما

بهمن است و دل یک سال به این ماه خوش است
پرچم است و به دلش جلوۀ «الله» خوش است

پرچم عشق که خورشید همه آفاق است
تار و پودش همه از خون رگ عشاق است

شده هنگام علمداری ما بسم‌الله
بگذر از خویش و به این بزم بیا بسم‌الله

شده در بزم وفا جام بلا دست به دست
پرچم دوست رسیده‌ست به ما دست به دست

بر زمین هر طرفی دست علمداری...آه
سر هر دار خدایا سر سرداری...آه

بیرق مستی این تاک نخواهد افتاد
به اباالفضل که بر خاک نخواهد افتاد

حاج قاسم که صدایش، نفس صبحدم است
گفت جمهوری اسلامی ایران، حرم است

باز دلتنگ تو هستیم کجایی ای مرد!
دل به لبخند تو بستیم کجایی ای مرد!

صف اول که به لبخند تو زیبا می‌شد
شعر هم مثل همه محو تماشا می‌شد

انتقام تو که کابوس شب آمریکاست
ای یل معرکه! والله که بر ذمّۀ ماست

این نه عهدی‌ست که یک آن هم از آن برگردیم
جان سالم ببرد قاتل تو، نامردیم

شیرمردا! ز تو این روبهکان می‌ترسند
آری از اسم تو هم مثل اذان، می‌ترسند

تو در این ظلمت شب سرخ‌ترین فریادی
بردن نام تو ممنوع شد ای آزادی!

مرد باید، که به هنگام خطر یل باشد
روز میدان و شب واقعه اول باشد

ای نشسته صف اول! به عدالت برخیز
مالک راه علی شو، به شجاعت برخیز

چشم‌ها را بنگر، تشنۀ عدل است وطن
همقدم با صف مردم ، به صف ظلم بزن

با زر و زور، علی‌وار و دمادم بستیز
صف‌شکن باش و در این خط مقدم بستیز..

درد دل‌هاست خوشا گوش کنی مردم را
نه که خاموش و فراموش کنی مردم را

کاش مردان تو آیینۀ پاکی باشند
یعنی از جنس همین مردم خاکی باشند

موسم بت‌شکنی آمد و بت هم کم نیست
همچنان چارۀ ما شور خلیل‌الهی‌ست

بت تزویر و تکبر، بت فرزند و تبار
هان، خلیلی شو و آن تیشۀ غیرت بردار

«تازه آغاز جهاد است» بر این طبل بکوب
«وقت اعدام فساد است» بر این طبل بکوب..

ما از این جام چشیدیم و همه خیر و شرش
ضرر اندر ضرر اندر ضرر اندر ضررش

استخوانی به گلو مانده و خاری در چشم
صبر کردیم و ندادیم عنان در کف خشم

صبر کردیم و کنون موسم پیروزی ماست
شک نکن بر اثر صبر، ظفر روزی ماست

دارد اقرار کنون دشمن دیرین به شکست
مفتضح گشته و خود نیز به این معترف است

رفت آن هیبت پوشالی‌ دشمن بر باد
نرود حیله دجالی‌اش اما از یاد

چون که در معرکۀ جنگ سرش خورده به سنگ
فکر نیرنگ کند باز و شود رنگ به رنگ

گر ز «تحریم» و ز «تهدید» ندیده‌ست اثر
دارد امید که «تطمیع» دهد باز ثمر..

گره کار وطن غیرت ما می‌طلبد
عقل و عشق و جگری چون شهدا می‌طلبد

خندق است آی ببینید که احزاب آمد
از صف ما برود، هرکه پی خواب آمد

عشق می‌بارد و سرها به تماشا مستند
دل بریدند ز خود تا به خدا پیوستند

عطر عشق است که در شام و یمن پیچیده‌ست
نور یار است به روی شهدا تابیده‌ست..

قدس ای قبلۀ اول! خط پایانی تو
مقصد قافلۀ هند و خراسانی تو!

هر که دارد سر همراهی سر بسم‌الله
هر که دارد جگر خوف و خطر بسم‌الله!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سروده مشترک آقایان علی‌محمد مؤدب، میلاد عرفان‌پور و محمدمهدی سیار