شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دارالسلام

مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا

سلامم را که پیش از لب گشودن در جواب آمد؟
دخیلم را چه کس پیش از گره بستن گشود اینجا؟

نمازم را که پیش از بستنِ قامت، امامت کرد؟
دعایم را که پیش از عرض حاجت‌ها شنود اینجا؟

چو خیل زائران خاکی‌اش در آمدوشدها
ملک شانه به شانه در فرود و در صعود اینجا

ولایت چشمه‌ای دارد که در این خانه باید دید
کرامت معدنی دارد که باید آزمود اینجا

هدایت کوکبی دارد، از این مشرق شده طالع
نبّوت موکبی دارد که می‌آید فرود اینجا

تو در بازار دل چشمی مهیّا کن چه می‌دانی
به هر آیینه چندین جلوه خواهد رو نمود اینجا؟

تو همّت خواه از این سلطان که در حاجت‌روایی‌ها
ازل را تا ابدها نیست رنگِ دیر و زود اینجا..‎

قرار اینجاست، یار اینجاست، کار اینجاست، بار اینجا
کرم اینجاست، لطف اینجاست، فضل اینجاست، جود اینجا..

چنان جان‌های پاک انبیا صف بسته بر این در
که آدم دارد از خاتم تقاضای ورود اینجا

مسیح اینجا، کلیم اینجا، خلیل اینجاست، نوح اینجا
شعیب اینجاست، شیث اینجاست، لوط اینجاست، هود اینجا..

منم مور و سلیمان هم به لطفش کرده مهمانم
وگرنه من که می‌دانم که جای من نبود اینجا

مگر شمعی شوم در گوشه‌ای از این حرم، گریان
که جز با اشکِ عجز، آیینه‌ای نتْوان فزود اینجا

شفایم می‌دهی با دست‌های روشنت، آنجا
به خاکت می‌تپد گل‌های اشکِ من، کبود اینجا..

هزار آیینه آوردم به سودای بهارانش
ولی یک غنچه لبخندش مرا از خود ربود اینجا..

خلائق را نسیم روضۀ «دارالسلام» این در
ملائک را ز ابواب زمین «باب السجود» اینجا

ببین حج تمام اینجا، نماز اینجا، امام اینجا
طریقت را عماد اینجا، شریعت را عمود اینجا

کلید خانۀ سبزِ بهشتت در کف است ای دل
توان در مدح اهل‌البیت اگر بیتی سرود اینجا