شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

در آغوش آیینه‌ها

در آغوش آیینه‌ها بوده‌ام
نمی‌دانی ای دل کجا بوده‌ام...

تو گویی در این سیر چون عطر گل
روی شانه‌های صبا بوده‌ام...

به دور حرم توی صحن عتیق
کبوتر کبوتر رها بوده‌ام

نه در قید دنیا نه در بند خویش
که فارغ از این ماجرا بوده‌ام

طلا شد مس روحم امشب که من
کنار رواق طلا بوده‌ام...

میان دل عاشق من کسی
اگر بوده او بوده تا بوده‌ام

گرفتم از او هرچه می‌خواستم
به والله حاجت‌روا بوده‌ام...

اگر شاعرم بی‌خبر نیستید
که من ریزه‌خوار شما بوده‌ام

برای شفا تا سحر ملتجی
به دیوار دارالشفا بوده‌ام

من آخر به مهمانی حضرتِ
علی بن موسی الرضا بوده‌ام