شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

در این قطعه از بهشت

جام ِجهان نماست، در این قطعه از بهشت
آرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت

فوج فرشتگان به نیایش نشسته‌اند
آوای «ربّنا»ست در این قطعه از بهشت

آیینۀ شكوه ِ«كلیم» است و «کوه طور»
آن نور و آن صداست، در این قطعه از بهشت

هر دل كه زنده است به انفاس موسوی
هم‌صحبت خداست، در این قطعه از بهشت

خورشید شاهد است، كه نقش كتیبه‌ها
«والشمس والضحی»ست، در این قطعه از بهشت

عطر مدینه، نور نجف، رنگ كاظمین
اشراق كربلاست، در این قطعه از بهشت

هرگاه سعی در طلب معرفت كنی
هم مروه، هم صفاست، در این قطعه از بهشت

عشاق، در «طواف حرم» موج می‌زنند
حجّ من و شماست، در این قطعه از بهشت

جان ِجهان كجاست؟ در این عرش آستان
محرابِ دل كجاست؟ در این قطعه از بهشت

در چشم عارفان سحرخیز، آسمان
آبی‌تر از دعاست، در این قطعه از بهشت

صدق و صفا، خلوص و یقین، عشق و آرزو
باران واژه‌هاست، در این قطعه از بهشت

فولاد، پای پنجره‌اش آب می‌شود
اسرار كیمیاست، در این قطعه از بهشت

روشن‌تر از ستاره، به مژگان نشسته است
اشكی كه بی‌ریاست، در این قطعه از بهشت

جای دگر، سراب فریب و غمِ فناست
سرچشمۀ بقاست، در این قطعه از بهشت

در خلوتِ خیالِ خود از خویشتن بپرس
از ما «رضا» رضاست، در این قطعه از بهشت؟

ما را به باغ و گلشن و صحرا چه حاجت است؟
تا حجّت خداست، در این قطعه از بهشت

اذن ورود ما به حرم چیست غیر اشک؟
وقتی قرار ماست، در این قطعه از بهشت

زائر در این حریم مطهر، غریب نیست
بیگانه، آشناست، در این قطعه از بهشت

تذهیب‌نامۀ عمل عاشقان، «شفق»!
امضای مرتضاست، در این قطعه از بهشت