شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دلتنگ مادر

نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد
دو چشم محو در آیینه‌هایت، ناگهان تر شد

سقوط اشک‌هایم بار بغضم را سبک‌تر کرد
دلم بر سنگ‌فرش صحن تو افتاد و پرپر شد

درخشیدی تو در آیینۀ اشکم، دلم لرزید
نگاهم کردی و روح زمین‌گیرم کبوتر شد

به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد
مشامم پر شد از بویت، نفس‌هایم معطر شد

دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود
ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد

مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل
زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد

چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست
همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد

پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم
چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد

به اشک چشم تو این خاک شوریده نمک‌گیر است
و از شب‌زنده‌داری‌های تو قم بنده‌پرور شد

به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت
به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد

ضریحت التیام زخم بی‌تسکین هر شیعه‌ست
پناهش می‌شوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد

چه رؤیایی‌ست طوف آخرم دور ضریح تو
خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد