شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دست خالی برنگردی

می‌روی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بی‌خیالی برنگردی

خاطر آشفتۀ من! می‌روی یادت بماند
تا سر و سامان نیابی این حوالی برنگردی

با تو نامی و نشانی از اسیران بلا نیست
از بیابان‌ها اگر با خسته‌حالی برنگردی

با نسیم اشک و آهت پر بزن تا آستانش
تا نسوزد آتش عشق از تو بالی برنگردی

خانۀ ما کربلا و دوریِ از خانه تا کی!
می‌شود آیا به خانه چند سالی برنگردی؟

ماهی تنگ بلورم! ای دل بی‌تاب و تنگم
می‌روی و کاشکی از آن زلالی برنگردی