شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دل ما را دریاب

گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب

اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب
گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب...

دل ما را به شب هجر فروغی بفرست
شبروِ وادی اندوه و بلا را دریاب...

به وفاداری تو شهرۀ شهرم ای دوست
ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب

کاروان رفت من از همسفران دورم دور
منِ از قافلۀ شوق جدا را دریاب

راه باریک و بسی پر خطر و تاریک است
سببی ساز و درین مهلکه ما را دریاب...

تا فغان دل غمدیدۀ ما را شنوی
نازنینا سحری باد صبا را دریاب...

سوی «پروانه» نظر کن که دعاگوی تو باد
گنه‌آلودۀ خود را به مدارا دریاب