شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زیارتگاه آفتاب

صحنه‌ای بس جان‌فزا و دل‌نشین دارد بقیع
رنگ‌وبو از لاله‌های باغ دین دارد بقیع

گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب
سایه از بال و پر روح‌الامین دارد بقیع

زآسمان وحی دارد در بغل خورشیدها
گر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع

تا چراغش قبر بی‌شمع و چراغ مجتباست
روشنی در دیدۀ اهل یقین دارد بقیع

خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاک
از غبار قبر زین‌العابدین دارد بقیع

تا توسل بر مزار حضرت باقر برند
یک جهان دل در یسار و در یمین دارد بقیع

صادق آل محمّد خفته در آن خاک پاک
راستی فیض از امام راستین دارد بقیع

لالۀ عباسی از دامان پاکش سر زند
خُرّمی از تربت امّ‌البنین دارد بقیع

قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان
فیض‌ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع

خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد
گوهری چون مادر حبل‌المتین دارد بقیع

پیکری گم گشته در اشک امیرالمؤمنین
لاله‌ای از رحمة‌للعالمین دارد بقیع

بر مشام «میثم» آید بوی قبر فاطمه
تربتی خوشبوتر از خلدبرین دارد بقیع