سه آیه

دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود
از من هزار بار ولی جان گرفته بود!

سر بر اطاعت دلِ مجنون نهاده بود
پایم اگر كه راهِ بیابان گرفته بود

حتی توانِ سینه زدن هم نداشتم
این سینه حالِ شامِ غریبان گرفته بود

در پای نیزه عطرِ تلاوت شنیده‌ام
دستم صفای پارۀ قرآن گرفته بود

پایم شتاب را به صفِ بوته‌های خار
از تازیانه‌های شتابان گرفته بود

اینجا به انتظارِ دلم طعنه می‌زند
چوبی كه بوسه از لب و دندان گرفته بود

عمرم به قدرِ سورۀ كوثر مجال داشت
آری سه آیه بود كه پایان گرفته بود...