ای شمع سینهسوختۀ انجمن، علی
تقدیر توست سوختن و ساختن، علی
ای رهبری که منزویات کرده جهل خلق
ای آشنای درد، غریب وطن، علی!
من پهلویم شکسته و، تو دلشکستهای
من بر تو گریه میکنم و تو، به من علی...
سربسته بِه، که بعد حمایت ز حقّ تو
در اختیار من نَبُوَد دست من، علی
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن، ولی
از تن نمانده هیچ برای کفن، علی