شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سورۀ انسان

دنیای بی‌امام به پایان رسیده است
از قلب کعبه، قبلۀ ایمان رسیده است
از آسمان حقیقت قرآن رسیده است
شأن نزول سورۀ «انسان» رسیده است

وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند
در قاب کعبه وجه خدا را نشان دهند
 
روزی که مکه بوی خدای احد گرفت
حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت
دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت
خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت

از سمت مستجار، حرم سینه چاک کرد
کوری چشم هرچه صنم سینه چاک کرد
 
وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد
وقتی علی به خانۀ خود اعتکاف کرد
وقتی خدا جمال خودش را مطاف کرد
کعبه سه روز دور سر او طواف کرد

حاجی شده‌ست کعبه و سنّت شکسته است
با جامۀ سیاه خود احرام بسته است
 
از باغ عرش رایحۀ نوبر آمده‌ست
خورشید عدل از دل کعبه بر آمده‌ست
از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست
حسن خدای عزّ و جلّ حیدر آمده‌ست

جانِ جهان همین که از آن جلوه جان گرفت
حسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
 
ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!
ای منتهی به کوچۀ تو ردّ پای ما!
ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما!
پیر پیمبران، پدری کن برای ما!

لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها
دستی بکش به روی سر ما یتیم‌ها
 
پشت تو جز مقابل یکتا دو تا نشد
تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد
حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد
خاک تو هر کسی که نشد کیمیا نشد

ای شاه حُسن!‌ با تو «گدا معتبر شود»
آری! «به یُمن لطف شما خاک زر شود»
 
ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما!
شیرینی اذان و اقامه به کام ما!
تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما
«ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما»

این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی‌ست
در پای تو هر آن‌که نماند نماندنی‌ست