سر زد ز شرق معركه، آن تیغ گرمْسیر
عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر
تیغی چنان فصیح به تبیین دین حق
تیغی چنان صریح به تفریق شرّ و خیر
آنكس كه حرز كشتی نوح است نام او
بر لوح آسمان، پسر ایلیا، «شُبیر»
حیرتنشین وحدت او، كعبه و كنشت
حسرتنصیب رفعت او، مسجد است و دیر
دیگر كسی نبود پی دفع تیرها
نه سینهٔ «سعید» و نه جانبازی «زهیر»
دیگر چه جای مرثیهخوانی جنّ و انس؟
وقتی گریستند به حال تو، وحش و طیر
پس آسمان به لرزه درافتاد و خون گریست
از آن زمان كه كرد در آیینهٔ تو سیر
همسایهٔ بهشت شود در ركاب تو
مانند حُر، كسی كه شود عاقبت به خیر