شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عطر ربنا

حس می‌شود همواره عطر ربنا از تو
آکنده شد زندان هارون از خدا، از تو

در پهنۀ سجاده، ای دریای بی‌ساحل!
انگار که چیزی نمانده جز عبا از تو

افطار شد -خورشید آمد خاکبوسی کرد-
لب‌تشنه‌ای و می‌ترواد کربلا از تو

تنها صدای هق‌هق زنجیر می‌آید
شلاق هم آموخته صبر و رضا از تو

هرقدر دشنامت دهد هرچه بیازارد
پاسخ نمی‌گیرد نگهبان جز دعا از تو

حتی شده دلبسته‌ات هر حلقۀ زنجیر
آن‌گونه که آسان نخواهد شد جدا از تو

زندانی دنیا شدم، مولا دعایم کن!
باب الحوائج خواستم تنها تو را از تو