شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عطر نجابت

کجاست آن که وجودش مطاف هر دل بود
و با شکوه‌‌تر از آفتابِ ساحل بود

کجاست آن که دلش عطر و بوی راز گرفت
شبش طراوت تسبیح و جانماز گرفت

کجاست آن که وجودش حلاوت قم بود
حضور سادۀ او افتخار مردم بود

کجاست جانِ از این تنگنایِ تن خسته
ز خود رها شده اما به یار دلبسته

کجاست باغ دلی که گل نجابت داشت
و عطر صبحِ دل‌انگیز استجابت داشت

همان که رفتنش آورد ابر و باران را
همان که برد به همراه خود بهاران را

همان که در شب طلاب ماه تابان بود
همان که نور دل و دیدۀ فقیهان بود

چه عشق‌ها به مناجات در دقایق داشت
چه مشق‌ها که ز درسِ امام صادق داشت

در استواری فقهش قیام را دیدیم
و حالِ محفلِ درسِ امام را دیدیم

چقدر شور حسینی که در شبش گل کرد
چقدر عشقِ خمینی که بر لبش گل کرد

چه شکوه‌های عجیبی ز حمله بر دین داشت
چقدر دغدغۀ مردم فلسطین داشت

به پاس آن دل شیداست این همه تجلیل
برای عاشقِ زهراست این همه تجلیل

مدینه جلوۀ تجلیل، تازیانه شده‌ست
و آتشی که شرارش روان به خانه شده‌ست

مدینه هجر بهاران ز باغ را می‌دید
شکوفه‌های فراوان داغ را می‌دید

مدینه شمس علی را ز خانه می‌بردند
«چه شد که هفت نفر مخفیانه می‌بردند؟»