شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

غوغای محشر

پای زخم آلود من! طاقت بیاور می‌رسی
صبح فردا محضر ارباب بی‌سر می‌رسی

صبح فردا پابه‌پای اشک بانوی دمشق
زخمی و رنجور... پابوس برادر می‌رسی

ای دل بی‌تاب من! آرامشت را حفظ کن
شک نکن فردا به آن غوغای محشر می‌رسی

چشم گریانم! صبوری کن که پیش از آفتاب
روبروی صحن گل‌های معطر می‌رسی

چشم در چشم هزار آیینۀ بیرق به دوش
وقت ندبه، در حرم‌های مطهر می‌رسی...

یک قدم باقی‌ست تا آن اجتماع قلب‌ها
می‌رسی ای دیده! با شور مکرر می‌رسی...

رود رود گریه و لبیک و بیرق‌های سرخ
یک ستون مانده... به آن دریای احمر می‌رسی

کربلا... وقت اذان ظهر... روز اربعین
لحظۀ ذکر مصیبت‌های خواهر می‌رسی

عطر یاس دلنشینی می‌وزد در بادها
پای من! روزی به خاک پاک مادر می‌رسی

صبح نزدیک است... آری... صبح موعود عزیز
مطمئن به آن روز مقدر می‌رسی