شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قافله را رهنما یکی‌ست

برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
پرهیز از ریا و نفاق و خلاف کن
دوری ز فرقه‌ای که کند اختلاف کن

قبله: یکی، کتاب: یکی و خدا یکی‌ست
ما رهرویم و، قافله را رهنما یکی‌ست

اسلام، اسیر جهل مسلمان‌نما شده‌ست
دردا حجاز، عرصۀ کفر و ریا شده‌ست
هرجا که رو کنی، همه جا کربلا شده‌ست
راز درون پرده دگر برملا شده‌ست

بحرین: اسیر کفر و ستم، دین: اسیرتر
شام و عراق: اسیر و، فلسطین اسیرتر

ای ملّت یمانی و پر شور، همّتی
ای امّت غیور و سلحشور، همّتی
جنگاوران نامی و مشهور، همّتی
تا بشکند طلسم زر و زور، همّتی

اسطوره‌های اهل یمن، جاودانه‌اند
«آل سعود» لکّۀ ننگ زمانه‌اند...

از اضطرار جان جهان بر لب آمده‌ست
هنگام استغاثه به وجه رب آمده‌ست
اهریمن زمانه به تاب و تب آمده‌ست
بازآی ای سپیده! که دیو شب آمده‌ست

بشکن طلسم خدعۀ آل سعود را
جرثومۀ فریب و فساد و هبوط را