مادران عاشورایی

ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
چیزی که به رسم عاشقی بخشیدیم
سوگند به عشق! پس نخواهیم گرفت

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

نسترن قدرتی

وهب بن عبدالله علیه‌السلام

رباعی

مرثیه با شکوه

مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)

اُم وهب

مادران عاشورایی

کعبهٔ بهشت

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

مهدی جهاندار

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

میثم داودی

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

امام خامنه‌ای

هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بی‌قراری توست

جواد محمدزمانی

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

امام خامنه‌ای

ای در تو عیان‌ها ونهان‌ها همه هیچ
پندار یقین‌ها و گمان‌ها همه هیچ

ابوسعید ابوالخیر

قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت

رحمان نوازنی

آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچه‌ای نشست که سر منزل تو بود

غلامرضا شکوهی

به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما

میلاد عرفان‌پور

مادران عاشورایی

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست خروش چلچله لبریز بی‌قراری توست

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

ای در تو عیان‌ها ونهان‌ها همه هیچ پندار یقین‌ها و گمان‌ها همه هیچ

قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت

آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود در کوچه‌ای نشست که سر منزل تو بود

به دست غیر مبادا امیدواری ما نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بی‌قراری توست

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

ای در تو عیان‌ها ونهان‌ها همه هیچ
پندار یقین‌ها و گمان‌ها همه هیچ

قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت

آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچه‌ای نشست که سر منزل تو بود

به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما