شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

محسن و من، فدای تو

ای که شجاعت آورَد چهره به خاک پای تو
بسته به خانه تا به کی؟ دست گره‌گشای تو

هم‌چو جنین گرفته‌ای زانوی غصه در بغل
خیز و ببین چه می‌کشد همسر باوفای تو

«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

لحظه به لحظه می‌برم، بار غمت به دوش دل
کوچه به کوچه می‌شود، جان سپر بلای تو

گر چه قدم دوتا شده، تیغ نبرد ما شده
گریۀ های‌های من نالۀ بی‌صدای تو

تا نشود به موج غم یک سر موی، از تو کم
گام به گام و دم به دم، محسن و من، فدای تو

دستم اگر شکسته شد، در ره یاری‌ات چه غم
باش که دارم آرزو، سرشکنم به پای تو...