شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مرد میدان

فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد

شهر تاریک است وقتی نیست یار هم‌زبانی
خانه روشن می‌شود وقتی که مهمان حمزه باشد

بولهب لب بسته، پنهان می‌شود در خانۀ خود
آن زمان که یار اسلام و مسلمان حمزه باشد

صف به صف دشمن‌شکن با نیزۀ شیرافکن خود
می‌شکافد کوه را وقتی به میدان حمزه باشد

زخم تحریم و غم شعب ابی‌طالب چه باشد
تا میان شام هجران ماه تابان حمزه باشد؟

با رسول‌الله پیمان بسته با جان و دل خود
بر سر پیمان خود تا دادن جان حمزه باشد

صف‌شکن، رزم‌آشنا، شیر رسول‌الله حمزه
می‌چکد بر پیکرش اشک پیمبر، آه، حمزه
::
حمزه را باید زمان جنگ و در میدان ببینی
روبروی جهل بوجهلان و بوسفیان ببینی

حمزه را باید کنار مرتضی و جعفر، آری
حمزه را باید میان لشکر ایمان ببینی

حمزه همراه ملائک، خوب‌تر از بدر تابان
باید او را پابه‌پای یاسر و سلمان ببینی

حمزه دوشادوش مولا با رسول‌الله همره
حمزه را باید کنار مرد مردستان ببینی

سرنوشت عاشقانت مرگ در بستر مبادا
عشق را باید میان خون خود غلتان ببینی

حمزه یعنی أیّها الکفّار ایمان جلوه‌گر شد
دور شو شیطان که نام نیک انسان جلوه‌گر شد..
::
چشم پیغمبر ز داغ حمزه گریان است امشب
عرش اعلا سوگوار فخر مردان است امشب

با ردای مصطفی تا عرش اعلا رفت حمزه
بند بند پیکرش تفسیر قرآن است امشب

کربلا در پیش چشمان رسول‌الله آمد
گوییا شرح کتاب داغ انسان است امشب

سبحه‌ای از تربت پاک عمویش ساخت زهرا
بی‌‌گمان محراب مولا غرق باران است امشب..

خواهری مشق صبوری می‌کند بر داغ سنگین
یا صفیّه، زینبی کن، شام هجران است امشب..

بر سر پیمان خود تا پای جان جنگید حمزه
جان به جانان داد و بر این وعده جان بخشید حمزه
::
یار مولایی اگر، باید که از دل یار باشی
جعفر طیّار باشی، میثم تمّار باشی

زن اگر هستی، سمیّه، مرد اگر، مانند یاسر
تا چراغ راه فرزندی چنان عمّار باشی

چون ابوذر پیر عشق حضرت مولا بمانی
همچو جابر تا نهایت تشنۀ دیدار باشی

رهرو مقداد در راه بصیرت بی‌مهابا
یار دین عشق، در رفتار و در گفتار باشی

همچو سلمان جان و دل را در ره جانان بخواهی
حمزه باشی، تا شهادت دشمن کفّار باشی

مرد میدان، شیر غرّان، حمزۀ ما، حاج قاسم
یار مولا، همدل و همراه آقا، حاج قاسم