شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مى‌گذرد اين لحظات

خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا  
يک شب اى خفتۀ غفلت‌زده، بيدار بيا

بس شب و روز که در زير لَحَد خواهى خفت
دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا

شب فيض است و درِ توبه و رحمت باز است
خيز، اى عبد پشيمان و خطاکار بيا

پردۀ شب که بُوَد آيت ستّارىِ من
دور از ديدۀ مردم، به شب تار بيا

اين تويى، بندۀ آلوده و شرمندۀ من
اين منم، خالق بخشندۀ ستّار، بيا

مگشا دست نيازت به عطاى دگران
دل به من بسته و بگسسته ز اغيار بيا

فرصت از دست مده، مى‌گذرد اين لحظات
منشين غافل و بى‌حاصل و بی‌کار، بيا