شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

نام‌های دیگرت

از لحظه‌های آخرت چیزی نمی‌گویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمی‌گویم

هنگام رفتن خنده آمد بر لبت اما
از آنچه آمد بر سرت چیزی نمی‌گویم

برگشتی و با دیدنت تخریب‌چی، پیداست
باز است راه معبرت... چیزی نمی‌گویم

من بغض کردم، گریه کردم، شب نخوابیدم
از حال و روز مادرت چیزی نمی‌گویم

عباس، ابراهیم، یحیی و سلیمانی
از نام‌های دیگرت چیزی نمی‌گویم

من الکنم، شاعر تویی و حرف بسیار است
شعری بخوان از دفترت... چیزی نمی‌گویم!