شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

نیزه‌هاست پیشِ رو

خیمه‌ها محاصره‌ست تیغ‌هاست بر گلو
دشنه‌هاست پشتِ سر، نیزه‌هاست پیشِ رو

روی خاک پیکری‌ست، روی نیزه‌ها سری‌ست
قصّه را شنیده‌ایم بندبند، مو به مو

قصّه را شنیده‌ایم، قصدِ راه کرده‌ایم
شرحِ ماجرا بس است لب ببند قصّه‌گو!

نیست، نیست نخل‌زار، پشت رقصِ این غبار
نیزه‌زارِ دشمن است، دشمن است روبه‌رو

در مسیرِ مردها صف کشیده دردها
زخم‌ها نفس‌نفس، زهرها سبوسبو

عدّه‌ای ولی هنوز گرمِ بازیِ خودند
یا خزیده در سکوت یا اسیرِ های‌وهو

شاهراه ما بلاست، راه شاه کربلاست
جز به خون نمی‌کنند عاشقانِ او وضو

عاقبت برای او پیشِ چشم‌های او
غرقِ خون‌شدن مرا آرزوست آرزو!